اشکال مختلف اداء و تحمل حدیث
بدیهی است که ستون فقرات روایت حدیثی، سلسلهای است که حدیث به بالاترین حلقههای آن وصل گردیده است و علمای علم الحدیث درایتی برای حصول اطمینان از اتصال حلقههای این سلسله و اطلاع از کیفیت اتصال این حلقهها توجه به دو امر مهم را لازم شمردهاند: یکی شناخت دقیق دربارهی اسم و لقب و کنیه و مشخصات یکایک راویان دیگری شناخت عمیق دربارهی عبارتهایی که استاد حدیث در موقعادا و شاگرد بهنگام دریافت حدیث در شکلهای عالی و متوسط و پایین بکار میبرند. مطلب اول را ـ انشاءالله ـ در فصل آینده توضیح میدهیم و در این فصل از مطلب دوم بحث میکنیم و این عبارتها چه برای اداء استاد و چه برای تحمل و دریافت شاگرد به ترتیب عالی و متوسط و پایین از این قراراند:
1- سماع: سمعت فلانا (شنیدم از فلانی) وحدّثنا[222] و حدّثنی (با ما و با من صحبت کرد) و اخبرنا و اخبرنی (به ما و به من خبر داد) انبأنا و أنبانی (به ما و به من گزارش کرد[223]) قال لی او ذکرلنا، او ذکرلی (به من گفت، برای ما و برای من بحث کرد) گفتن «قال و ذکر» بدون «لی» از همهی عبارتها پایینتر است، زیرا احتمال دارد راوی شخصاً این مطلب را از او نشنیده و عبارتی را گفته است: (قال) که واقعیت از آن بروشنی فهم نمی گردد و همچنین عملی را «تدلیس» مینامند.[224]
2- قرائت: شاگرد از روی کتابی که در پیش اوست یا از احادیثی که حفظ کرده است، چندین حدیث برای استاد قرائت مینماید (عَرْضْ) و استاد گوش میدهد و از این احادیث ایرادی نمیگیرد و شاگرد هنگامیکه این احادیث را برای دیگران روایت کرد، این عبارت را استعمال میکند «قرأت علی الشّیخ و هو یسمع انّ الزهریّ قال الخ» اگر شاگرد دیگری این عمل را انجام داده باشد و او در آنجا حاضر و سماع کرده باشد هنگامیکه این احادیث را برای دیگران روایت کرد باید بگوید: «قراء علی الشّیخ و هو یسمع و انا کذلک اسمع انّ البخاریّ قال الخ» و شاگردانی که از راه قرائت، احادیث را دریافت میکنند میتوانند موقعیکه برای دیگران روایت کردند «حدّثنّّا الشّیخ» هم بگویند اما اجباراً باید به مطالب قرائت تصریح نمایند مثلاً : «حدّثنا الشّیخ قراءهی علیه[225]».
3- اجازه : شیخ حدیث را رو در رو به کسی میگوید یا برای کسی مینویسد: ترا اجازه دادم که آنچه من شنیدهام و در کتابهایم نوشتهام روایت نمایید. فرق اجازه با سماع و با قرائت این است که در سماع متحمل حدیث یعنی شاگرد از زبان شیخ یکایک حدیثها را شنیده است و در قرائت، یکایک حدیثها را بسمع شیخ رسانیده است ولی در اجازه چه شفاهی و چه کتبی ـ هیچیک از این کارها صورت نگرفته است بلکه شیخ حدیث، کسی را اجازه داده است که یک مجموعه از احادیث او را بشکل کلی روایت کند.[226]
4- مناوله: شیخ حدیث، کتابی را با جزوهای را یا چند حدیثی را به شاگردی میدهد که آن را روایت کند.
مناوله به چهار شکل ذیل صورت میگیرد:
1- شیخ، کتاب حدیث خود را یا نوشتههای حدیث خود را به شاگردی میدهد و به او میگوید این کتاب یا این جزوهها را ملک تو نمودم و ترا اجازه دادم که احادیث آنها را روایت کنی، آنها را از من بگیر و روایت کن. این شکل را مناولهی معالاجازه مینامند. و برخی در قوت این شکل تا حدی اغراق کردهاند که آن را از سماع هم قویتر دانستهاند.
2- شیخ حدیث به شاگرد خود میگوید: این کتاب را بگیر و از روی آن نسخهای بنویس و این نسخه را با اصل تطبیق بده سپس کتاب مرا به من برگردان.[227]
3- شاگرد کتابی را میآورد که شیخ احادیث این کتاب را از راه سماع دریافت نموده است و شیخ این کتاب را از دست شاگرد میگیرد و آن را مطالعه میکند سپس به او میگوید احادیث این کتاب را از من روایت کن.3
4- شاگردی کتابی را به نزد شیخ آورده و از او خواهش میکند که این کتاب را از او گرفته و پس از مطالعه به او برگرداند و شیخ بر اثر اعتماد و علاقهی شدید بشاگرد کتاب را از او میگیرد اما بدون اینکه آنرا مطالعه کند یا با نسخهی خویش تطبیق نماید آنرا به شاگرد بر میگرداند.[228]
5- مکاتبه : شیخ حدیث، بخط خودش یا بخط نویسندهاش چند حدیثی را برای کسی که حاضر است یا غایب است مینویسد و آن کس این احادیث را با قید کتابت از او روایت میکند، همچنانکه بخاری در کتاب «ایمان و نذور» طریق روایت حدیثی را اینطور بیان کرده است. «انّه کتب الی محمد بن بشارانه سمع الخ» و همچنین مسلم در صحیح خودش میگوید: به جابر بن سمره نوشتم به من خبر دهید از چیزیکه از رسولالله-صلّی الله علیه وسلّم-شنیدهای و او برای من نوشت «سمعت رسولالله-صلّی الله علیه وسلّم-یوم جمعهی الخ[229]».
راوی موظف است در روایت اینگونه احادیث به کتابت تصریح کرد و بگوید «حدّثنی او اخبر کتابهی» و اگر قید کتابت را حذف کند ایهام آن دارد که این حدیث را شخصاً و با گوش خود از او شنیده است و این ایهام (تدلیس) است و در ضعف حدیث مؤثر است.[230]
6- اعلام: اعلام این است که شیخ حدیث[231] فقط همین مطلب را به شاگرد اعلام نماید که این کتاب یا این جزوه یا این چند حدیث از مسموعات من میباشد و من از دیگران روایت کردهام.
در صورت اعلام اگر شیخ اضافه کرد که این احادیث را از من روایت نکنید، روایت آنها صحیح نیست و اگر شیخ چیزی نگفت روایت آنها بدون اشکال است.
7- وصیّه: شیخ حدیث، در حال قصد مسافرت یا در بستر مرگ برای شخص معینی وصیت میکند که کتاب یا جزوه معین او را هم روایت کند[232] و این شخص میتواند طبق این وصیت احادیث این کتاب یا این جزوه را روایت کند.
8- وِجادَهی: وجادهی مصدری است جعلی و مولّد از وَجَدَ که فقط محدثین آن را بکار بردهاند و به معنی دریافت علم از اوراق و برگها بدون شنیدن و اجازه و مناوله میباشد[233] به این صورت که شخصی حدیثی را بخط شیخی میبیند که او آن شیخ را ملاقات کرده و خط او را بخوبی میشناسد یا اینکه آن شیخ را ملاقات نکرده اما از روی دلایلی مطمئن است که این خط از همان شیخ است و همچنین در کتابهای مشهور که نسبت آنها به مؤلفین آنها جای بحث نیست احادیثی را دیده است که در تمام این صورتها روایت این احادیث از این شیوخ صحیح است اما باید در عبارت روایت حتماً به این مسائل تصریح کند.[234] مثلاً (وجدت بخطّ فلان اؤ بخط یغلب علی ظنّی انّه خطّ فلان) یا در صحیح بخاری دیدهام و سپس حدیث را روایت کند.
عبدالله پس امام احمد حنبل غالباً میگفت: «وجدت بخطّ ابی حدّثنا فلان الخ».[235]
در این موارد راوی به هیچ وجه حق ندارد بگوید حدّثنا یا اخبرنا زیرا این عبارتها خلاف واقع را ایهام میکنند و «تدلیس» بشمار میآیند و حتی اگر یقین نداشت که این خط از همان شخص است و فقط ظن راجح داشت باز نباید بگوید (وجدت بخطّ فلان) بلکه باید بگوید: (وجدت بخطّ یغلب علی ظنّی انّه خطّ فلان).[236]
در عصر حاضر در تمام کشورهای اسلامی طریق روایت احادیث فقط وجاده است و علما و دانشمندان پس از آنکه حدیثی را در کتاب معروف که نسبت آن به یکی از شیوخ حدیث محقق است، دیدند آن حدیث را از آن کتاب و از آن شیخ روایت میکنند و از بقیهی طرق هفتگانهی روایت حدیث (سماع، قرائت، اجازه، مناوله، مکاتبه، اعلام، وصیّهی) جز به صورت خیلی نادر و جز در برخی از دانشگاهها استفاده نمیشود.[237]
بدون تردید طریق وجاده بصورت دیدن حدیث در کتابهای مشهور مانند صحیح بخاری و مسلم و موطا و بقیه صحاح سته و سپس روایت بنام آنها یک طریق بسیار عالی بشمار میآید. زیرا تواتر قطعی وجود دارد، که صاحبان این کتابها از شیوخ مبرز و کمنظیر حدیث بودهاند و نسبت این کتابها به آنها نیز مورد تواتر قطعی است مخصوصاً توجه به این امر که این کتابها بویژه صحیح بخاری و مسلم موطا و مسند امام احمد قرنها در سینهها حفظ و زبان به زبان روایت شدهاند و تصور تغییر متون یا کم و زیادی احادیث آنها واهمهای است در برابر قطع و یقین و هیچگونه ارزش علمی ندارد. بنابراین کسی که حدیثی را در صحیح بخاری میبیند درست مانند آن است که این حدیث را بخط بخاری دیده است و از طرف دیگر چون در عصر ما برای روایت حدیث جز وجاده طریق دیگری وجود ندارد، واجب است در نقل هر حدیثی شرایط الزامی این طریق بدرستی رعایت شود یکی از این شرایط این است که خودش شخصاً این حدیث را در یکی از کتابهای احادیث صحیحه معروف (مانند صحاح سته) دیده باشد یا این حدیث را در کتاب معتبری دیده باشد که صاحب این کتاب این حدیث رااز کتابهای معروف احادیث صحیحه نقل کرده باشد. دوم اینکه در حال روایت حدیث باید تصریح کند که این حدیث را در فلان کتاب حدیث صحیح یا در فلان کتاب معتبر که از کتاب صحیح فلان نقل کرده است دیدهام، سپس متن حدیث را بدون تغییر نقل کند و کسانیکه در زمان ما در تألیفات و تحقیقات خویش یا در وعظ و خطابههای خود هنگام روایت حدیثی از اصول وجاده عدول میکنند و بدون بیان مرجع حدیثی را از پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-روایت میکنند (مثلاً در حدیث است یا حدیث است یا شنیدهام یا دیدهام یا دیدهام که پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-فرموده است یا ـ بدون هیچ قیدی ـ میگویند پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-فرموده است: «الدین النصّیحهی» و این حدیث را منقطع و معضل و مرسل (و نعوذ بالله) معیوب نشان میدهند یا حدیثی را از مراجعی نقل میکنند که کتابهای احادیث صحیحهی مشایخ معروف حدیث نیستند و توضیح هم نمیدهند که این مراجع این احادیث را از کدام کتاب حدیث صحیح نقل کردهاند مانند نقل حدیثی از تفسیر بیضاوی یا تفسیر کشاف یا احیاء العلوم امام محمد غزالی یا تفسیر کبیر نقل حدیث به این شیوهها باتفاق تمام محدثین عملی است غیرمجاز و باید از آن پرهیز کرد و تردیدی هم نیست که قاضی بیضاوی و زمخشری و غزالی و امام رازی از بزرگواران علوم و معارف اسلامی بودهاند و هر مسلمانی به مقام والای آنها احترام میگذارد اما تخصص آنها در علم الحدیث درایتی نبوده است بلکه در تفسیر قرآن کریم و بقیهی معارف اسلامی بوده و محدثین حق دارند با تخصصی که در علم الحدیث دارند کار آنها را در روایت احادیث انتقاد کنند. در هر صورت ما کوچکتر از آن هستیم که نسبت به یکی از این بزرگواران ایراد و اعتراض داشته باشیم و تنها منعکسکنندهی آراء و نظریات متخصصین معارف اسلامی میباشیم و شایسته است در این زمینه مطالب زیر مورد توجه قرار گیرد:
1- شیخ سیوطی در «مرقاهی الصّعود» ضمن نقد حدیثی میفرماید: هر چه تلاش کردم سند این حدیث را پیدا نکردم و کسی را هم سراغ ندارم که این حدیث را روایت کرده باشد جز امام محمد غزالی در احیائالعلوم «و لا یخفی ما فیه من الاحادیث الّتی لااصل لها» قاسمی ص : 183 و علمالحدیث ص: 105.
2- احادیث ثواب تلاوت یکایک سورههای قرآن که علامه زمخشری در آخر هر سوره نقل کرده است و شیخ بیضاوی نیز از او پیروی نموده است باتفاق تمام محدثین و اهل فن حدیث عموماً موضوع و بدون سند میباشند (ذیل شرح نخبهی ابن حجر عسقلانی ص : 81، مصطلح الحدیث ص : 97).
خلاصهی مطلب اینکه در عصر ما برای روایت احادیث جز طریق «وِجادَه» طریق دیگری نیست در حالیکه کتب احادیث صحیح در دسترس مردم هست و روایت احادیث از طریق صحیح خود «وجاده» امکان دارد، چه دلیلی دارد جز تنبیل و اهمال در عمل، که مؤلّفین یا محققّین یا واعظین، احادیثی را خارج از قوانین روایت حدیث روایت کنند آیا کسی که میگوید: حدیث پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-است: «إنّما الأعمال بالنیّات» نباید از قبل جواب این سؤالها را داده باشد که چه کسی در چه کتابی و با چه عبارتی این حدیث را نقل کرده است؟ و آیا عقلاً و نقلاً هیچ مجوزی برای نقل حدیث بدون سند وجود دارد؟
فصل هفتم
شناسایی مشخصات راویان حدیث
بمنظور نشان دادن قوت و ضعف روایتها و اتصال و انفصال سلسلهها لازم است یکایک راویان در موارد زیر تحت بررسی قرار گیرند: این راوی از کدام طبقه است و تاریخ وفات او چیست؟ و دارای چه اسم و لقب و نشانی است؟ و از حیث هوش و حافظه و اطلاعات علمی در چه درجهای است و اگر از طبقهی اصحاب نباشد باید روشن ساخت که عدالت و صداقت را دارد؟ یا فاقد این خصلتها است (جرح و تعدیل راوی) و اینک توضیح یکایک این مطلبها :
1- طبقه: طبقه بوجه کلی جمعی هستند که در یک عصر و زمان زندگی میکنند و استاد یا استادان مشترکی دارند مانند طبقهی اصحاب[238] و طبقهی تابعین و اتباع تابعین تا آخر و اینک مثالی در رابطه با شناسایی راویان یک حدیث از حیث طبقه و تعدیل آنها : (ارشاد الساری ج 1 ص : 96) بخاری محدث میگوید: مسدد به من خبر داد که یحیی بمن خبر داد از شعبه از قتاده از انس که پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-فرمود: «لا یؤمن احدکم حتی یحب لاخیه ما یحب لنفسه» حال ما با استفاده از کتب علم الرجال (مثلاً تذکره الحفاظ ذهبی) راویان این حدیث را از هر حیث مخصوصاً از حیث طبقه معرفی مینمائیم:
1- انس بن مالک خادم پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-و از طبقهی اصحاب (م ـ 93).
2- قتادهی بن دعامه عالم و پرهیزگار از طبقهی تابعین (م ـ 118).
3- شعبه بن الحجاج عالم و پرهیزگار از طبقهی اتباع تابعین (م ـ 160).
4- یحیی بن سعید عالم و پرهیزگار از طبقهی اتباع تابعین (م ـ 198).
5- مُسَدّد بن مسرهد عالم و محدث پرهیزگار استاد بخاری (م ـ 228).
6- بخاری محمد بن اسماعیل محدث و از مشایخ کم نظیر حدیث (م ـ 256).
توجه میفرمایید که در این مثال بر اثر این تحقیقات سلسلهی راویان کاملاً متصل است و تک تک راویان واجد شرایط میباشند، بنابراین صحت این حدیث کاملاً مُحْرَز است و اگر در این سلسله نام انس نمیبود و قتاده میگفت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-فرموده است حدیث مرسل و منقطع میبود زیرا قتاده (م ـ 118) صحابی نبوده است و اگر سلسله اینطور میبود که بخاری از مسدد از قتاده از انس از پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-در اینصورت حدیث معضل میبود زیرا با توجه به این مطلب مسدد (م ـ 228) و قتاده (م ـ 118) دو راوی بطور متوالی در سلسله حذف میگردید و از اینجا است که محدثین مهمترین علوم علم الحدیث را علمالرجال شمردهاند بوجه کلی اصحاب عموماً یک طبقه و تابعین عموماً یک طبقه و اتباعتابعین نیز عموماً یک طبقه به شمار میآیند اما هر یک از این طبقهها دارای اصناف و طبقات فرعی هستند[239] و اینک تعریف این طبقهها بوجه کلی:
1- صحابه: (بکسر صاد و فتح آن) جمع صاحب به معنی یار و در اصطلاح این فن کسی را که در حال اسلام پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-را دیدار کرده باشد صحابی میگویند. جمعی از صحابه نیز هنگام فوت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-دوران کودکی را بسر میبردند بنابراین اکثر روایت آنها بتوسط صحابهی دیگر از پیامبر تحقق یافته است و شاید احادیثی را نیز شخصاً از پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-شنیده باشند و پس از بلوغ (که شرط روایت است) آنها را روایت کرده باشند. این صحابیهای خردسال مانند عبدالله بن عباس و عبدالله ابن زبیر و حسن و حسین پسران علی مرتضی.
2- تابعین: کسانی هستند که خود پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-را دیدار نکرده، ولی اصحاب پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-را در حال اسلام درک نموده باشند و چنانکه هیچیک از صحابه را ملاقات نکرده باشند آنها را بتبع تابعین (جمع اتباع تابعین) میگویند. تابعین بوجه کلی یک طبقه هستند اما طبقات فرعی دارند.[240]
3- مُخَضْرَم: به کسانی گفته میشود که در عصر اصحاب و در زمان پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-زندگی کردهاند و اسلام و جاهلیت را درک کرده اما بشرف صحبت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-نرسیدهاند، بنابراین مخضرمین در شمار تابعین هستند.
جرح و تعدیل راوی
محدثی که تأیید مینماید یک راوی واجد شرایط است او را تعدیل کرده است و محدثی که نفی میکند یک راوی واجد شرایط است او را جرح کرده است، بنابراین برای فهم معنی جرح و تعدیل لازم است شرایط راوی را در نظر گرفت.
شرایط راوی
راوی حدیث بنظر تمام محدثین باید واجد این شرایط باشد:
1- مسلمان 2- بالغ 3- عاقل 4- عادل یعنی مرتکب گناه کبیره نشده باشد و بر گناه صغیره هم استمرار نداشته باشد 5- دارای شخصیت باشد[241] و انسان مبتذل و سبکسری نباشد 6- هوشیار و بیدار دل باشد 7- هوش و حافظهی کامل داشته باشد (اگر از حفظ روایت کند). 8- در نگهداری و حفظ کتاب از تغییر و تبدیل توانا باشد (در صورتیکه از کتابش روایت کند.[242])
بنابراین محدثی که تایید کند یک راوی دارای این شرایط است او را تعدیل کرده است و اگر این شرایط را کلاً یا بعضاً از او نفی کرد او را جرح نموده است.
عبارت جرح: جرح شدید: «اکذب النّاس، دجّال، وضّاع، کذّاب» جرح ملایم : «لیّن، سیئّی الخلق، فیه مقال[243]».
عبارت تعدیل: عالیترین تعدیل: «اوثق النّاس، ثقهی ثقهی، ثبت ثبت، ثقهی حافظ».
تعدیل متوسط : «شیخ، یعتبربه، ثقهی».[244]
توجه : 1- جرح مقدم بر تعدیل است یعنی اگر یک راوی از طرف جمعی مورد جرح قرار گرفت و از طرف جمع دیگر تعدیل گردید، مجروح شمرده میشود.[245] 2- تعدیل بوسیلهی یکنفر و بدون توضیح و بیان دلیل قبول میگردد، امّا جرح بوسیلهی یکنفر باید همراه توضیح و بیان دلیل باشد.[246] 3- روایت حدیث از مستورالحال مردود است و راوی باید تعدیل شود آنگاه حدیث روایت شدهی او مقبول است.[247] 4- کسانیکه در جرح راوی افراط بخرج میدهند و به بهانهی کارهای مباح (مانند ظاهر شدن در خیابانها و غذا خوردن در بازار و شوخی و مزاح کردن بسیار با رعایت نزاکت و عفت زبان) راوی را مجروح قلمداد میکنند این گونه جرحها هیچگونه اثری ندارد.[248]
شناسایی اسم و کنیه و نشانههای راویان
اگر از راه شناسائی مشخصات، هویّت یک راوی معیّن نگردد جرح و تعدیل و اظهارنظر دربارهی او بهیچ وجه ممکن نیست بنابراین راویانی که دارای اسم مشترک یا شهرت مشترک میباشند و ممکن است یکی از آنها مورد جرح و دیگری مورد تعدیل قرار گیرد، تعیین مشخصات آنها کاملاً ضروری بنظر میرسد و برای رفع هرگونه اشتباهی لازم است وجه تمایز راویان را طبق نمونههای ذیل بیان نمود:
1- راویانی که با اسم شهرت پیدا کردهاند باید کنیهی آنها را نیز دانست. مانند طلحهی بن عبیدالله و عبدالرحمن بن عوف و حسن بن علی، که کنیهی همهی آنها ابومحمد[249] است و همچنین راویانی که برعکس با کنیه شهرت پیدا کردهاند باید اسم آنها را نیز دانست (مانند ابن عباس و ابن مسعود و ابن ام مکتوم[250] که اسم همهی آنها عبدالله است.[251])
2- راویانی که اسم آنها کنیهی آنها است یعنی بجای اسم هم، کنیه دارند مانند ابیبلال اشعری که از شریک روایت کرده و ابیحصین که از ابی حاتم رازی روایت کرده است و هر دو گفتهاند که چیزی بنام اسم نداریم و اسم و کنیهی ما یکی است.[252]
3- راویانی که در اسم آنها اتفاق هست ولی کنیه آنها مورد اختلاف است مانند اسامه بن زید الحب که در اسم او اختلاف نیست ولی در کنیه او اختلاف هست. برخی ابوزید و برخی ابومحمد و برخی هم ابوخارجه گفتهاند. و همچنین عکس این مطلب مانند ابوهریره که در اسم او اختلاف هست و مشهور این است که اسمش عبدالرحمن بن صخر است.[253]
4- راویانی که کنیههای متعددی داشته باشند مانند ابن جریح که دو تا کنیه دارد یکی ابوالولید و دیگری ابوخالد[254] یا نشانهها و القاب متعددی دارند[255] و شناسایی این نوع راویان از این جهت ضروری است که اگر شناخته نشوند گمان میرود که چند نفر هستند.[256]
5- راویانی که کنیهی آنها با اسم پدر آنها موافق باشد مانندابیاسحق ابراهیم بن اسحاق مدنی یکی از تابعین. یا برعکس مانند اسحاق بن ابی اسحاق سبعی یا کنیهی آنها با کنیهی همسرشان موافق باشد مانند ابوایوب انصاری و ام ایوب که هر دو صحابی مشهور هستند یا اسم استادش با اسم پدرش موافق باشد مانند ربیعبن انس از انس روایت کرده است و این شناسائی از این جهت لازم است که مبادا گمان برده شود که از پدرش روایت کرده است زیرا چنین اتفاق گاهی رخ داده است مانند عامر بن سعد از سعد که سعد پرد عامر است ولی در مثال گذشته انس استاد ربیع پدر ربیع نیست زیرا پدر ربیع انس از قبیله بکر و استادش انس انصاری است[257] (انس بن مالک) همچنانکه کسانیکه از علمالرجال آگاهی نداشتهاند گمان بردهاند که مالک بن انس (از مجتهدین اربعه) پسر انس بن مالک صحابی است.5
6- راویانی که از حیث نسبت غیر عادی بنظر میرسند مانند مقداد بن اسود که به اسود زهری نسبت داده شده است و اسود زهری پدر خواندهی قدیمی اوست و پدر مقداد نامش عمرو است و مانند ابن علیه که علیه مادر او است و او اسماعیل بن ابراهیم است و مانند ابوعبیدهی جراح (از عشرهی مبشره) که پدرش عبدالله است و جدش جراح است و مانند یعلی بن منیه که منیه نام مادر پدر او است و مانند حذاء که تصور میرود فروشندهی کفش یا کفشگر بوده باشد در صورتیکه فقط با کفش فروشها آشنائی داشته است.[258]
7- راویانی که از حیث لقب غیرعادی بنظر میرسند و پس از تحقیق دلیل این لقبها معلوم و موجب جرح آنها نمیشود مانند «ظلّ الشّیطان» که لقب محمد بن سعد بن ابی وقاص است و فقط بعلت کوتاهی قد این لقب را به او دادهاند و مرد پرهیزگاری بوده است و مانند «ضال» که لقب معاویه بن عبدالکریم است و فقط به این علت این لقب را به او دادهاند که یک فقره در راه مکه راه را گم کرده بود و مرد عالم و پرهیزگاری بوده است و مانند «ضعیف» لقب عبدالله بن محمد که بدنش لاغر بوده است و مانند «قوی» لقب حسن بن یزید که در عبادت و طواف نیروی شگرفی داشته است.[259]
8- راویانی که اسم استاد و استاد استاد آنها یکی است[260] مانند عمران از عمران از عمران که اولی معروف است به «قصیر» و دومی «ابورجاء عطاردی» و سومی «ابن حصین صحابی» است و همچنین روایانی که اسم و اسم شاگرد آنها یکی است مانند بخاری که شاگردش مسلم بن الحجاج صاحب صحیح و استادش هم مسلم بن ابراهیم فراسی است.
9- راویانی که نام آنها در زنجیر مجرد و بدون قید آمده است و این نام در بین چندین[261] نفر مشترک است که فقط برخی از آنها واجد شرایط روایت هستند و محدّث باید با استفاده از علمالرجال تحقیق کند که اسم این راوی در این سلسله در حقیقت دارای چه قیدی است و آیا با وجود این قید از آنها است که واجد شرایط هستند یا خیر. مثلاً بخاری حدیثی را از احمد از وهب و حدیثی را از محمد از اهل عراق روایت کرده است و هنگام تحقیق از علمالرجال معلوم میشود که آن احمد یا احمد بن صالح است یا احمد بن عیسی و آن محمد یا محمد بن سلام یا محمد بن یحیی است و هر چهار نفر واجد شرایط هستند و احمد بن موسی و محمد بن کریم نیستند که مجهول الحال میباشند.
محدثین برای ظاهر کردن وجه امتیاز اسماء مجرد، کتابهای مفصلی را نوشتهاند از جمله کتاب رجال بخاری تألیف نصر کلاباذی و کتاب رجال مسلم تألیف ابوبکر منجویه.[262]
10- راویانی که دارای اسم مختص بخود هستند (مفرد) و جز این راوی کسی دارای این اسم نیست مانند صغدی بن سنا، که یک راوی ضعیفی است و مانند سندر مولی زنباع جذامی که صحابی میباشد.[263]
توجه: شناخت درباره طبقه و صفات و احوال راوی و همچنین شناختن راویان حدیث از جهات دهگانهی فوق که از راه علمالرجال و مراجعه به تذکره تحقق مییابد به محدثین امکان میدهد که همهی احادیث روایت شده را از حیث سند و سلسله دقیقاً برررسی نمایند و احادیث صحیح و حسن و ضعیف و موضوع را از هم جدا کنند و نگذارند روایتهای بیسر و ته و اسرائیلیات با سند و شناسنامهی جعلی و مهر رسالت دینی در حریم مقدس دین اسلام ظاهر شوند و در ردیف احادیث صحیح رسولالله-صلّی الله علیه وسلّم-خود را نشان دهند.
محدثین ـ باستناد علم الحدیث درایتی ـ هر روایتی را دقیقاً بازرسی میکنند واز هویت آن سؤال میکنند و سند و شناسنامه و مهر آن را عمیقاً بررسی مینمایند. وقتی کسی گفت:
«و روی (روایت شده است)» فوراً از او میپرسند چه کسی روایت کرده است؟ و از چه شخصی روایت کرده است؟ وقتی گفت: «قال رسولاللهr» فوراً میپرسند چه کسی از پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-شنیده است؟ و چه کسی از آن کس؟ و به همین ترتیب سؤالها ادامه دارند و اگر مطلب روایت شده با یک زنجیرهی متصل از راویان واجد شرایط به پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-وصل نگردید یا در هیچیک از کتب صحاح سته (بخاری، مسلم، ابوداود، نسائی، ترمذی، ابنماجه) نبود آن مطلب بدلیل اینکه هویّتش معلوم نیست و فاقد سند و شناسنامه است و مهر رسالت را ندارد دست رد بر سینهی آن میگذارند و آن را بحریم مقدس دین اسلام راه نمیدهند و این بازرسیهای دقیق بر مبنای علمالحدیث درایتی هرگز نمیگذارد که اسرائیلیات و مطالب مشکوک و روایتهای مجهولالهویه و فاقد سند و مهر و شناسنامه از مرز اسلام عبور کرده و خود را در میان مسائل اسلامی جا دهند و در نتیجه اسلام خالص و ناب و اصیل در چشمانداز جهانیان ظاهر گشته و بعنوان یکرشته حقایق تردیدناپذیر مورد قبول عقلا واقع میگردد و ضمناً بساط اختلافهای وحدتشکن همه مسلمانان نیز برچیده میشود.
هیچکس نباید تردید داشته باشد که عامل تحقق این دو امر مهم (یکی نشاندادن اسلام واقعی به جهانیان و دیگری حل اختلافات همه مسلمین) تنها یک راه دارد و آن این است که علما و محققین اسلام در راه خدا و در کمال اخلاص و بیطرفی با همهی روایتها تصفیه حساب کنند و با استفاده از علم الحدیث درایتی کلیه روایتهای مشکوک و فاقد سند و شناسنامه و مهر اصلی را از حریم دین اسلام اخراج نمایند زیرا باتفاق تمام مسلمانان و حتی نامسلمانان! منبع فوران تمام اعتقادات و اخلاق و اعمال و روابط شخصی و روابط اجتماعی و بینالمللی دین اسلام یکی قرآن خدا است و دیگری احادیث رسولالله-صلّی الله علیه وسلّم-همچنانکه خود پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-در حجهیالوداع بحضور یکصدهزار نفر صحابی این واقعیت را با این عبارت صریح اعلان نمود: «انّی تارک فیکم الثّقلین: کتاب الله و سنّتی» (من در میان شما دو امر بسیار وزین و بهادار را بجا میگذارم: کتاب خدا و روش و احادیث خودم). بنابراین، حقیقت اسلام یعنی قرآن همراه تفسیر آگاهانه و دور از نظریات شخصی و احادیث صحیح طبق موازین علم الحدیث درایتی.
و پیام ما به همهی کسانیکه آرزو دارند مسلمین متحد گشته و اسلام واقعی به جهانیان ارائه شود این است که علمالحدیث درایتی را کاملاً ترویج دهند و تمام فعالیت خود را روی این دو نقطه متمرکز نمایند:
1- تفسیر عالمانهی قرآن 2- احادیث صحیح طبق علم الحدیث درایتی.
ترسم جلسات تعلیم
احادیث رسولاللهr
مؤلفین کتابهای علم الحدیث غالباً در فصل آخر یا در خاتمهی کتاب مطالبی را در زمینهی برگزاری جلسات تعلیم حدیث و شرایط ورود به جلسه و روابط شاگردان با استاد علم الحدیث و نحوهی یادداشت و حفظ درسهای حدیث را بیان کردهاند و با اینکه در منطقه ما حداقل در عمر و عصر ما یک مرتبه هم جلسهی تعلیم حدیث برگزار نگردیده است ولی به تأسّی از بیان مؤلّفین سابق و به امید برگزاری این جلسات در زمانهای لاحق، لازم دانستیم که این مطالب را در آخر این رساله بنویسیم. اما برای بیان این مطالب راه مؤلّفین را در پیش نگرفتیم که شرایط و ضوابط و روابط استاد و شاگردان را یکییکی و تحت شماره بیان نمائیم بلکه از شیوه مخصوص به خود استفاده کردم که یک جلسهی تعلیم حدیث را از اول تا آخر طوری ترسیم نمایم که ضمن نمایش آن، همه این مطالب ظاهر شوند و خوانندگان بدون احساس خستگی و یا افسردگی آنها را بخاظر بسپارند و برای اینکه منابع یکایک این مطالب را نشان دهم در پایان هر مطلبی شمارهای را باز کرده و مطابق همان شماره در ذیل صفحه، محل ذکر این مطلب را در کتابهای معتبر با تعیین صفحه بیان مینمایم.
البته استفاده از این شیوه در بیان مطالب علمی بر اعصاب ما فشارهایی وارد خواهد کرد اما چون مسئولیّت بحث از احادیث رسولالله-صلّی الله علیه وسلّم-خیلی خطیر است و جلب توجه خوانندگان هم بسی مهم است الزاماً از این شیوه استفاده کردیم.
ادامه دارد .…
نظرات